۱ مطلب در تیر ۱۳۹۷ ثبت شده است

رقابت

ی روزی استاد و شاگردش  تو ی روز اافتابی

داشتن قدم میزدن ک دیگه استاد  خسته میشه رو به شاگردش 

میکنه و میگه:بیا چند دقیقه بشینیم 

.

.

.

بعد از چند دقیقه استاد  با عصاش ی خط میکشه رو شن های طلایی ساحل

 به شاگردش میگه: یه کاری کن این خط کوچیکتر بشه ،

شاگرد  خیلی سریع با دستش کمی از خطو پاک میکنه و یه نگاه ب استاد میکنه 

و میگه: خب کردم !

.

.

.

استاد :بهش ی نگاه میندازه و میگه : این راهش نیست 

بهش فک کن . شاگرد  هرچقد فک میکنه چیزی ب ذهنش نمیرسه 


و به استاد میگه : نمیدونم 

استاد  در جواب بهش میگه :



به تظرتون استاد چکار میکنه

جواب در ادامه مطلب 

ادامه مطلب